سوغاتی های دخملی
سلاااااااااااااام نازنین مامان، عاشقتیم دخترم
نفس مامان امروز میخوام از سوغاتی های خوشکلی که واست هدیه آوردن بگم،
جونم واسه عسلم بگه که عمو حسین و زن عمو رفته بودن کربلا.وقتی برگشتن با بابایی رفتیم خونشون،وقتی که از زیارت و حال و هوای کربلا تعریف میکردن یادم به کربلا رفتن خودمون افتاد که نتونسته بودم اونجور که دلم میخواد زیارت کنم ولی همین که با شما فسقلی رفتیم کربلا و تو بین الحرمین زیارت نامه ها رو خونده بودیم خودش کلی لطف خداس که شامل حالمون شد دلبندم.
زن عمو زحمت کشیدنو سوغاتی هامون که یه جانماز خوشکل و تسبیح واسه بابایی و یه لباس ناز واسه شما بود بهمون دادن.ماهم بعداز تشکر باهاشون خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون،آخه باید خونه خاله مهری هم که با همسرشون ازمکه برگشته بودنم میرفتیم.
خونه خاله اینام حسابی شلوغ بود و هرکسی گرمه صحبت با کناردستیش بود و همه از مکه و زیارت ها و اعمالش حرف میزدن،بعد ازخوردن شام (ولیمه) خاله مهری هم سوغاتیامونو بهمون داد،واسه بابایی پارچه شلواری و واسه منم یه نگین انگشتر واسه شمام یه بلوز شلوار خوشکل آورده بود
ان شاالله که همشون هرساله برن زیارت و شمام دعوت اینجور مجالسا باشی فرشته کوچولو