روز ماااااااااااادر(1394)
وقتی چشم به جهان گشودم،قلب کوچکم ،مهربانی نگاه و لبخندت راکه پراز صداقت وبی ریایی بود،احساس کرد.دیدم زمانی را که با لبخندم ،لبخند زیبایی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شد و با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت.از همان لحظه فهمیدم،که تنها در کنار این نگاه پر مهرومحبت است،که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد.......
سلام به یگانه دخترم
عزیزدلم 21 اردیبهشت روز مادر بود و مامان و عمه ذهره هم رفته بودن پیاده روی،ماهم با عمه شهره وعمه ساره رفتیم بیرون تا یه هدیه واسشون بگیریم هرچند هیچ چیزی جای زحمتای بی دریغ مادرو پر نمیکنه و تنها فقط زمانی میتونی اینو درک کنی،که مادر باشی،بعداز کلی گشتن چیزه خاصی که نظرمونو جلب کنه پیدانکردیم و تصمیم گرفتیم هدیمونو نقدی تقدیم مامانای گلمون کنیم.عمه شهره هم یه کیک خوشکل گرفت و عمه ساره هم زحمت گل رز رو کشید و منم چون هوا گرم بود،فالوده بستنی گرفتمو رفتیم خونه عمه ذهره و منتظرموندیم تا دایی امین و ایمان هم کارشون تموم شه و بیان،وقتی هممون جمع شدیم به بابا تلفن زدیمو گفتیم مامان و عمه رو بیاره خونه.مامان و عمه ذهره که اومدن بوسیدمشونو روزشونو بهشون تبریک گفتیم،شمام که عاشق کیک هستیو تا حواسمون نبود به کیکه ناخونک زدی ورووووووجک،جای بابا مهدیم خیلی خالی بود آخه طبق معمول مرخصی نداشت و فقط من و شما شیرازخونه مامان اینا بودیم.....